روز تحویل ورقه ها رسید.[وقتی]ورقه های امتحانی را تحویل دادم. به دوستم که آن ها را تحویل می گرفت،گفتم:
« - تعجّب می کنم بعضی از این ورقه ها بسیار خوش خط بودند،قلم خوردگی نداشتند و مثل آن بود که کسی در منزل در نهایت آرامش نشسته و این ورقه ها را نوشته باشد، ولی با وجود این حداکثر نمره [شان)هجده است [و]حتّی یک نفر [هم]نمره ی بیست نداشت».
دوستم گفت:
«- درست است،این ورقه ها دوباره نویسی شده است،شما که خط «بریل» نمی-دانستید[بنابراین]ما این ورقه های دانش آموزان روشن دل را به کسی که می توانست خط بریل بخواند،دادیم.ایشان آن ها را به خط «فارسی» نوشت تا شما بتوانید[آنهارا]نمره گذاری کنید».
پرسیدم:
«- پس چرا حداکثر نمره [شان]هجده است».
دوستم که سال ها درمدرسه ی نابینایان تدریس می کرد و مسئوولیت آموزشی آن ها را [برعهده]داشت گفت:
«- تقصیر آن هایی است که وقتی برای نابینایان سئووال امتحان طرح می کنند،برای رسم شکل ها و تصویرها و نمودارها هم نمره منظور می کنند ونمی دانند که نابینایان نمی توانند نقّاشی بکشند.درحالی که برای گروه های ویژه، آموزش و ارزشیابی و دستورالعمل ها باید ویژه باشد».
تا آن روز نمی دانستم نابینایان نمی توانند نقّاشی کشند و تصویرها را در آینه ها و عدسی ها و میکروسکوپ رسم کنند،[ولی]از آن زمان تاکنون دریافته ام که مهم ترین وظیفه ی معلّم آن است که هر دانش آموز را به طور ویژه بشناسد و آموزش و ارزش یابی ویژه ای نسبت به او اعمال کند.[بنابراین] ورقه ها را گرفته... و دو نمره ای که برای رسم تصویرها منظور شده بود،به نمره ی پرسش ها اضافه کردم و نمره های هجده[آنها] را به بیست رسانیدم».(1)
«اسفندیارمعتمدی».
ویرایش:«بابک زمانی پور».
پی نوشت ها:
(1)معتمدی اسفندیار،روشن دلان نقّاشی نمی کشند،مجله ی رشدمعلّم، اسفندماه 1379ه ش،دوره ی نوزدهم،ش6 (ش 156)،ص45.