پل ارتباطی ما

موسسه خیریه صفا

 

مطالب تصادفی



چه کسی آنلاین است؟

ما 194 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم
×

هشدار

JUser: :_بارگذاری :نمی توان کاربر را با این شناسه بارگذاری کرد: 529

بهترين مكان دنيا

جمعه, 10 ارديبهشت 1395 07:00 نوشته شده توسط  اندازه قلم کاهش اندازه قلم کاهش اندازه قلم افزایش اندازه قلم افزایش اندازه قلم

«بهترين مكان دنيا

ساليان درازي بود كه در ميان جنگل­ شاخه هاي خود را به هر سو گسترانيده بودم. قدّ من از قدّدرختهاي ديگر بلندتر بود.دنيا را از بالاي سر همه تماشا مي­ كردم.ابرهاي گلفام* هر صبح و شام در بالاي سرم به اين سو و آن سو مي­ رفتند.مرغان در شاخه هايم آشيان ساخته بودند.گاه آفتاب از لابه­ لاي شاخ و برگم به تنم مي تابيد و آن را نوازش مي­ داد،گاه باد سراپايم را غرق بوسه مي ­ساخت.هر صبح دانه­ هاي مرواريد ژاله* برگ­هايم را زينت مي­ داد.درآن اوقات زندگي چه قدر لذّت­ بخش بود.

در زمستانها درحالي كه قبايي سفيد مي­ پوشيدم با اُبُهَت* و شكوه در ميان جنگل خودنمايي* مي­ كردم.بارها در روزهاي زمستاني شاهد رفت و آمد خرگوشها بودم. در پاييزبرگهايم به زردي مي­ گراييد*ويكي يكي از شاخه­ هايم جدا مي­ شدو برزمين مي­ افتاد.در اين اوقات بود كه هيزم­ شكنها به سراغ جنگل مي­ آمدند.بارها ديده بودم كه چگونه درختان كهن­سال باضربه­ هاي تبر از پای در مي­ آيند و قامت رعناي آن­ها در خاك فرو مي­ افتد*.

هيزم­ شكنها،سروشاخ آن­ها را چنان مي­ زدند كه تنۀ  لخت وبلند و باريك­شان بازشناخته نمي ­شد*. آن­گاه آن­ها را با كاميون از جنگل خارج مي­ كردند.

درختان را به كجا مي­ بردند؟

چه سرانجامي در انتظار آنان بود؟

كسي چيزي نمي­ دانست.

در بهاران از پرندگاني كه از راه مي­ر سيدند،مي­ پرسيدم شما از درختان چه خبر داريد، چه بر سر آن­ها آمده است؟ لك لك سري بتأثر* مي‌جنباند و مي‌گفت: وقتي‌كه از روي رود‌ها و درياها مي‌گذشتم زورقهاي* تازه‌اي ديدم به گمانم آن زورقها را از درختان جنگل ساخته بودند.در دلم آرزو كردم كه اي كاش من هم روزي در تنۀ زورقي به كار مي‌رفتم و در رودهاي پر آب و درياهايي كه از هر سو گسترده است،به گردش مي‌پرداختم.

امّا گنجشك مي­ گفت:درختان را ديده است كه در شهر،در و پنجره شده و در ساختمانهاي بلند قرار گرفته­ اند.

چه قدر زيباست پنجره­هايي كه به طرف خيابان باز مي­ شود،چ­قدر لذّت دارد تماشاي مردمي كه از هر طرف در حركتند.آرزو كردم كه اي كاش در و پنجره مي­ شدم. آن­ وقت رنگ زيبايي به من مي­ زدند،با شيشه و دستگيره زينتم مي­ دادند.

سرانجام روزي هنگام آن رسيد كه ضربه­ هاي هیزم­ شکن را در پای خود حس کنم. نالان* و گریان* بر زمین افتادم و اندیشۀ هر سعادتی از سرم بیرون رفت.

شاخ و برگهایم بریده شد.لخت و عریان* بار کامیون شدم. از اینکه زادگاه خود و مناظر زیبای جنگل را ترک می­ کردم،خاطری پریشان داشتم.کامیون به شهر و کارگاه* نجّاری رفت.نمی­ دانستم چه سرانجامی دارم.بزودی به صورت تخته­ های صاف و نازک در آمدم. آیا به سیر و سیاحت دریاها خواهم رفت،یا در ساختمانهای بلند به تماشای زمین و آسمان خواهم پرداخت؟

چند روز بعد تخته­ ها  را با میخ به هم وصل کردند و دور تا دور آن را زِه* گرفتند،صورتم کاملاً صاف شده بود،ازسفیدی می­ درخشیدم، امّا هنور نمی­ دانستم به کجا خواهم رفت و چه کاره خواهم شد.هر شب دریا را به خواب می­ دیدم.

روزی نقّاشی به سراغم آمد و صورتم را سیاه کرد،چقدر دلگیر شدم.چند روز بعد عدّه­ای به دیدنم آمدند، یکی از آنها دستی به صورتم کشید و گفت: رنگ تخته ­سیاه دیگر خشک شده است،می­ توانید آن را به کلاس ببرید.

تخته سیاه،پس اسم من تخته­ سیاه است و باید به کلاس بروم.کلاس چگونه جایی است؟

اکنون سالهاست که من در دیوار کلاس جای دارم.هزاران شاگرد در برابر من نشسته­ اند. دانش اندوخته­ اند،بزرگ شده­ اند و رفته ­اند.من چقدر خوشبخت هستم که در بهترین مکان دنیا جای دارم.هر صبح که بچّه­ ها  با صورت خندان،در رویم نگاه می­ کنند و بر من چیزی می­ نویسنددلم از شادی لبریز می ­شود. چقدر خوشبختم که مرا در بهترین مکان دنیا قرار داده­ اند.

کلمه ­ها و ترکیب های تازه

ابّهت= عظمت،شکوه

از پای در می­ آیند=بر زمین می­ افتند

باز شناخته نمی­ شد=دوباره شناخته نمی ­شد

تأثّر = غمگینی

خودنمایی=خود را نشان دادن

دلگیر=غمگین

رعنا=زیبا

زورق=کشتی کوچک،قایق

زه در اینجا =باریکۀ چوب که دور تخته سیاه می­ کشند

زینت می­ داد=آرایش می­ داد

ژاله =شبنم

سیاحت=گردش

سیر=گردش

عریان=لخت

فرو می­ افتد=پایین می­ افتد

قامت=قد

قبا=نوعی لباس

کارگاه=کارخانه، کارخانۀ کوچک

گریان=در حال گریه کردن

گل­فام=آنچه به رنگ گل سرخ باشد

لبریز=پر

می­ گرایید=میل می­ کرد

نالان=در حال ناله کردن

پرسش:

1-این داستان از زبان کیست؟

2-چه چیز تنۀ درخت را نوازش می­ داد؟

3-«باد سراپایم را غرق بوسه می­ ساخت» یعنی چه؟

4-به هنگام پاییز چه کسانی به سراغ درختان جنگل می­آمدند؟

5- وقتی که لک­ لک از روی رودها و دریاها می­ گذشته،چه دیده بود؟

6- درخت پس از شنیدن سخن لک­لک چه آرزویی کرد،چرا؟

7-گنجشک در شهر چه دیده بود؟

8-درخت پس از شنیدن سخن گنجشک چه آرزویی کرد،چرا؟

9- چرا وقتی که درخت جنگل را ترک می­ کرد،خاطری پریشان داشت؟

10- سرانجام درخت به چه شکلی در آمد؟

 11- در این درس شبنم به چه تشبیه شده است؟

 12-در این درس برف که بر روی درختان می ­نشیند به چه تشبیه شده است؟

 

تمرین:

- از روی این کلمه ها سه بار بنویسید:

شاهد،مناظر،انتظار،زورق،ضربه،ضعف،رعنا،هیزم،عریان،ابهّت،قبا،سیاحت.

- با هریک از این کلمه ها یک جمله بسازید:

ژاله،نسیم،مروارید،شکوه،سعادت،ای کاش،مناظر.

- شش جمله یا عبارت بنویسید ودر آنها باران را به مروارید،برف رابه پیراهن سفید،برگهای سبز را به قبای سبز،راه آهن را به مار،کتاب را به دوست خاموش،شاخه های بید را به گیسو تشبیه کنید.

مثال(تشبیه باران به مروارید):

باران همچون دانه های مروارید بر زمین می بارید.

 

- این جمله ها را در دفتر خود بنویسید ودر مقابل هریک،جمله ای یا عبارتی دیگر بنویسیدکه همان معنی را داشته باشد یا معنایش نزدیک به آن باشد:

1- لک لک سری بتاثر می جنباند.

2-ابر های گلفام هر صبح وشام در بالای سرم به این سو وآن سو می رفتند.

3- باد سراپایم را غرق بوسه می ساخت.

4- بارها در روزهای زمستانی شاهد رفت و آمد خرگوشها بودم.

5- آیا به  سیروسیاحت دریاها خواهم رفت؟

6- دلم از شادی لبریز می شود.

7- درختان کهنسال با ضربه های تبر از پا در می آیند.

8- در پاییز برگهایم به زردی می گرایید.

9- چه سرانجامی در انتظار آنان بود؟

10- نالان وگریان بر زمین افتادم.

11- خاطری پریشان داشتم.

مثال: لک لک سری به تاثر می جنباند=لک لک از روی غم واندوه سرش را تکان می داد

- در این جمله ها به جای کلمه هایی که قرمز نوشته شده است،یک فعل یا یک جمله بگذارید:

1- کلاغ پَرزنان به بالای درخت رسید.

2- نالان برزمین افتادم.

3-علی وجواد صحبت کنان راه می رفتند.

4- آذر دوان دوان آمد.

5-خرگوش جست وخیز کنان براه افتاد.

6- روباه افتان وخیزان راه می رفت.

مثال:کلاغ پرزنان به بالای درخت رسید=کلاغ در حالی که پر می زد به بالای درخت رسید».(1)،(2)

 

پی نوشت ها:

(1)انوری،حسن،کتاب درسی فارسی چهارم دبستان،صص 131 – 124،تهران،سازمان کتاب های درسی ایران،1350ه ش.

(2)متن درس بدون تغییر و ویرایش باز نشر گردیده است.

خواندن 733 دفعه
این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)
K2_NEWS_NUMBER_CUSTOM 371

تصاویر منتخب

cache/resized/0c5748ca6c0e01a5ce6bb131f29fce92.jpg
بهترین مکان دنیا   یادی از گذشته کتابهای قدیم
cache/resized/12321a69d83e907b31596d1a70de700c.jpg
شهید رحمان استکی مسئولیت‌ها: آموزگار
cache/resized/60040d169d182bda9a5835255964ecbd.jpg
درس معلم ار بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد
Template Settings

Color

For each color, the params below will give default values
Black Blue Brow Green Cyan

Body

Background Color
Text Color
Layout Style
Select menu
Google Font
Body Font-size
Body Font-family